سرنوشت شوم زن جوان در حمام خانه اش : اتفاقی افتاد که دیگر آرامش نداشتم
زن جوان گفت: چندماه به خاطر بچه ها با خودم کلنجار رفتم تا اینکه تصمیم گرفتم سند ازدواج به دست، بیایم دفتر شما . بعد از خدا،سیروس را واگذار می کنم به شما وقانون،از مهریه تا هرکار دیگری که لازم می دانید انجام بدهید.
مدتی بود که شب ها دیرتر از همیشه به خانه می آمد،راه به راه دوش می گرفت و شام خورده نخورده می گفت خیلی خسته ام وباید صبح زود سرکار باشم،هنوز سرش به بالش نرسیده بود خوروپفش بالا بود .سیروس کلا عوض شده بود آن شوهر بشاش و پدر پیگیر امور بچه ها به مردی بدخلق و خسته وبی خیال تبدیل شده بود.
چند مرتبه به طعنه و کنایه به اوتذکر دادم که متوجه تغییر رفتارش شده ام اما افاقه نکرد و هر روز اوضاع بدتر می شد تا اینکه…
یک شب آنقدر دیر آمد که روی کاناپه خوابم برده بود ، با صدای کلید انداختن روی قفل در بیدار شدم.آنشب تصمیم داشتم دعوا راه بیندازم و علت این دیر آمدن ها و بی حوصلگی هایش را بپرسم اما وقتی مثل شب های قبل چهره ی خسته اش را دیدم به خودم گفتم کاری نکن که دلش بشکند . شاید هرکاری میکند برای آسایش تو و بچه ها ست،
اما حس غریبی نهیبم می زد که علت دیر آمدن ها فقط کار نیست و خستگی و بی حوصله بودن سیروس باید علت دیگری داشته باشه تا اینکه یک شب که رفت داخل حمام با ترس و لرز علیرغم اینکه از این کار نفرت داشتم رفتم سراغ گوشی موبایلش و جیب لباس هاش…
داخل جیب شلوارش و گوشی اش هر چه که فکر کنید دیدم.آنقدر حالم بد شد که بی اختیار از آشپزخونه چاقوی گوشت خردکنی را برداشتم و رفتم پشت در حمام. صدایش کردم. تا در را باز کرد می خواستم چاقو را تا دسته توی قلبش فرو کنم. اما ناگهان دستم لرزید و بلافاصله چاقو را زیر لباس چرک ها پنهان کردم . نفس عمیقی کشیدم و به خودم مسلط شدم .گفتممن خیلی خسته ام میرم بخوابم تو چیزی لازم نداری؟وقتی در جوابم طوری حرف زد که انگار من تنها عشق زندگی اش هستم دوباره دلم خواست چاقو را بردارم و…
از آن شب به بعد دیگر زندگی نداشتم و سیروس برایم بی وجودترین موجود روی زمین شده بود ،حتی بچه ها هم متوجه شده بودند. خودم را بی پناه ترین زن دنیا می دیدم،آن مرد خانواده دوست، خوش تیپ و خوش قیافه روز به روز بدخلق تر و بدریخت تر می شد،انگار ده سال خوشی و خوشبختی را یک شبه در قمار باخته بودم.خیانت،اعتیاد و بی عاری ، سیروس را تبدیل کرد به نماد نفرت و انزجار .
چندماه به خاطر بچه ها با خودم کلنجار رفتم تا اینکه تصمیم گرفتم سند ازدواج به دست، بیایم دفتر شما . بعد از خدا،سیروس را واگذار می کنم به شما وقانون،از مهریه تا هرکار دیگری که لازم می دانید انجام بدهید،زندگی من که حرام شد لااقل بتوانم برای آینده ی بچه ها کاری کنم.
هر یک کلمه از حرف های نازنین خانم با رنج هایی که تحمل کرده تبدیل به پُتکی می شد بر روح و روانم. خیلی ساده و راحت بود تنظیم وکالتنامه وگرفتن پیش پرداخت حق الوکاله و شروع تشریفات مطالبه مهریه و طرح و تقدیم دادخواست های متنوع؛ اما آنچه همیشه در مواجهه با چنین موضوعاتی برایم اولویت داشته،آینده ی یک خانواده است، خاصه زمانی که در این بین فرزندی هم وجود داشته باشد. وجود فرزند آنقدر برایم اهمیت دارد که بدون اغراق تعداد پرونده های وکالتی ام که زوجین فرزند داشته اند از انگشتان یک دست کمتر است،همین تعداد اندک هم که قبول وکالت کرده ام به جهت حمایت از فرزندی بوده که یقین داشتم جدال پدر ومادر آینده ی وی را حرام می کند.
شاید از نگاه برخی تنها تکلیف من به عنوان وکیل اعلام وکالت از سوی موکل در اجابت خواسته های حقوقی وی خلاصه می شود اما این برداشت از حرفه ی وکالت را هیچگاه برای خودم و همقطارانم قبول نداشته و ندارم چراکه در چنین شرایطی خودم را رباتی می بینم که مغزش محدود به یک سری برنامه ی از پیش طراحی شده است وفاقد هرگونه احساس و تعقل در کشف بهترین راهکار و همراهی با هم نوع خودش .
به همین دلیل پیش از هر اقدامی از نازنین خانم اجازه گرفتم تا با سیروس ملاقاتی داشته باشم شاید با کشف دلیل این تغییرات روزنه ای برای بازگشت وی به همان مرد دوست داشتنی باز شود.
حال و روز سیروس مصداق آدمی بود بر لبه ی پرتگاه. نماد عینی پاک باخته ای که خودش را به باد حوادث که نه به طوفانی ویرانگر سپرده .در پاسخ به دعوتم آهی کشید و گفت: دنیا برای من به نقطه ی پایانی رسیده و این ملاقات آخرین میخ تابوتی است که آرزوهای من برای زن و فرزندانم در آن دفن می شوند!…
علت این حجم از تغییر را که جویا شدم چشمانش پر شد از اشک،آه جگر سوزش اگرچه کوتاه بود و زودگذر اما داغ بود واثر گذار ،حتی جگرسوزتر از درددل های نازنین خاصه زمانی که پرده از نقشه ی شرکاء و رقبایش برداشت.
…بچه های بازار مثل هر سال قبل از شروع فصل فروش دورهمی گرفته بودند تا راجع به شرایط صنف صحبت کنند،سه تا خانم به عنوان شرکاء دوستان به جمع همیشگی اضافه شده بودند. جلسه که تمام شدقبل از شام،به هوای سیگار کشیدن راه افتادم داخل باغ که یکدفعه پشت پنجره ویلا چیزی دیدم که کاش ندیده بودم ،آن سه تا خانم با چندتا از دوستان سرگرم دود و دم بودند کاش کر شده بودم و تعارفش را نشنیده بودم. اصلا نفهمیدم چی بهم دادن که…
بنابر اظهارات سیروس چند روز بعد یکی از خانم ها برای سفارش تولیدوقرارداد دعوتش می کند که همین دعوت مقدمه ی باز شدن پای وی به محافلی می شود،سیروس تا به خودش می آید می بیند گرفتارمسائل ومشکلاتی شده که در کنترلش هیچ اراده ای نداشته،واین وضعیت وی را به سمت طعمه ای می کشاند که رقبا برای سیروس در نظر گرفته بودند ،مواد مخدر!
در این مدت یکی دو نوبت قصد قطع رابطه و دور شدن از محفل رقبا داشته که یکی از همان فیلم هایی که نازنین داخل گوشی سیروس دیده برای وی از خطی ناشناس ارسال می شود که حکم تهدیدِ و دعوت به ادامه ی روابط داشته.
در مواجهه با چنین موضوعاتی سعی می کنم از دوستانی که در زمینه ی مشاوره ی خانواده و روانشناسی تجربه دارند البته پس از اطمینان از اراده ی طرف بر حل مشکل کمک بگیرم. به موازات جلسات مشاوره ی خانواده، درچندین جلسه با سیروس مشکلات مالی و قراردادی که حکم اهرم فشار رقبا بر وی داشت را شناسایی کرده،نازنین خانم را به دفتر دعوت کردم و آنچه که صلاح ومصلحت زندگی وی در آن مقطع بود از سیروس و مشکلات وی نقل کردم،به وی اطمینان دادم چنانچه کمک کند در کمتر از شش ماه سیروس همان مردی می شود که قبلا داشته.
تنها نقطه تاریک ذهن نازنین خیانت سیروس بود که با هیچ منطقی توجیهی برای آن نداشتم مگر آنکه با دلیل و مدرک به وی ثابت می کردم سیروس در شرایط عادی مرتکب چنین رفتاری نشده لذا بهترین راهی که به ذهنم رسید تحریک حس کنجکاوی نازنین در شناسایی آثار روانی مواد مخدری که آن شب توسط رقبا به سیروس داده شده. با شناختی که درچندماه مشاوره و صحبت کردن از نازنین پیدا کرده بودم مطمئن بودم برای کشف واقع پیگیر موضوع می شود و زمانی که خودش اثرات مخرب روانی مواد را بفهمد ممکن است با سیروس همراهی کند…
فشارهای روانی که نازنین در یکسال و چندماه تحمل کرد تا زندگی اش حفظ شود قابل توصیف نیست طوری که هر بار با دیدن پرونده ی وی در بایگانی دفتر به اراده و صبوری این زن درود می فرستم. چندی پیش قبولی دانشگاه گل دختر این زوج، بهانه ی آوردن جعبه ی شیرنی به دفتر بنده وسبب نوشتن این خاطره شد.
77 دیدگاه. Leave new
درود بر شما ، ایکاش اندک هم صنفی های بد سابقه تان این حکایت را مرور کنند و آبروی ارزشمند همکارانشان را حفظ کنند .
برایتان بهترین ها را آرزو میکنم.
من در آینه گذشته خانم را دیدم قبل ازدواج و دوران نامزدی همین کاره بوده یه جورایی عرق زده شده حالا شوهرش که کنارش عرق خورده این حالت تهوع گرفته وگرنه برای مرد در اسلام گناه نیست اون بچه هم از دوست پسرش بهش کادو شده ؟! یا حق
چی می گی ؟!اصلا مشخصه ؟!
خانومه چیکاره بوده؟
کدوم بچه؟
فقط بگو سایت کیه؟
فقط بگو ساقیت کیه؟
ای خاک برسرت بااون آیینه دیدنت
داداچ چی زدی؟فازت چیه؟نظر یه داستان دیگرو چرااینجامیدی؟کمتربزن
😂😂😂
خاک برسرت اینقدر منفی نگر هستی برو تو همون آینه گذشته وآینده نحس خودتو ببین بعد درمورد مردم نظر بده
داستانسرایی برای جذب خواننده دااااااد میزنه
دمت گرم داستانسرایی بود وبس
شایداون یه پرونده دیگه بوده چقدرزودقضاوت میکنین
خدا شفا بده شمارو.البته کسی جدی نمیگیره فرمایشات گهر بارتون رو
یە بار دیگە سرنوشت نازنین رو بخون، اشتباە متوجە شدی . چرا بیخود برای خودت داستان درست میکنی؟
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
این داستان واگعیه یا کیییکه؟!!
شما آدرستو بده من چند خانواده با داستانهای واقعی بشما و هم صنفی های محترمتون معرفی کنم مطمئن باشید خواننده موقع خوندن داستان از اول تا آخر اشک میریزه…در اینکه انسانهای شریف و بزرگی هستند که دستگیر همنوع و مردمند شکی نیست اما متاسفانه در مملکت ما فردین بازی سالهاست با رفتن خود سلطان فردین مرحوم و امثال ایشون به فراموشی سپرده شده و هر کس به فکر جیب و منافع شخصی خودشه!!
خدا به شما و افراد دلسوز و مسئولی مثل شما،خیر و اجر فراوان بدهد.
درود بر شما خدا پشت و پناهتان باشه انشاالله
درود برانسانهای پاک وانسان دوست زودقضاوت نکنیم خیلی ازکانونهای زندگی به دلیل قضاوت نادرست ازهم میپاشن
بیشتر وکیلا پولشون حروم از خراب شدن زندگی بقیه کاسبی راه انداختن
درود خدا بر شما
زن شیرپاک خورده کشورم کم نداره .خیرازبچه هاش ببینه
به قول قدیمی ها شیر مادر ونان پدر حلالت کیف کردم عشق کردم ای کاش هم آنقدر در حق هم دلسوز وپیگیری بودن
همه چیز پول نیست
کاش درهرموقعیت وجایگاهی که هستیم انسانیت در راس کارهایمان باشد وازاین مقوله دور نشویم.
چون خيلي ها درنده خو شدندفقط ظاهر انسانی دارند
کاش همه ماها یادبگیریم انسانیت ازهمه چیزمهمتراست ومشکلات دیگران مشکلات ماهم هست وآنها خواهران وبرادران واقعی ماهستند ودر فکروذهنمان داشتن آرامش به زندگیشان اولویتهای میباشد.
عزیزم شما حتما خودتون پول دارید اما وقتی در جواب انسانیت فقط بدی میبینی دیگه جایی برای خوبی کردن و انسانیت نمیمونه
دقیقا
زن شیرپاک خورده کشورم کم نداره .خیرازبچه هاش ببینه
درود به شرف همچون وکلایی شیر مادر حلالت انشالله از خدا هر چه بخواهی بهت بده .
⁹سلام درود بر شما خدا خیرتان بده حلال زاده هستید
زبانم بند تشکربی پایان شما نمیدانم چطور بگویم که لایق تشکر باشم
فقط داستان تکراری ای خدا
خداراشکر که شما سبب شدید ستون خونه ای فرونریزد لعنت به شیاطین ووسوسه های انها
آیا خانم هم در اثر سستی اراده و مصرف مواد روانگردان دچار این اشتباه میشد و فیلمی ازش بجا می موند همینطور فیصله میدادین یا زود طلاق !
خیانت توجیه نداره چه مرد چه زن… هر دو کثافتن.. کثیفت ازون هم کسیه که میخواد خیانت آقایون رو عادی جلوه بده
دروغ چرامیگین چطور تو ده سال دخترش دانشگاه قبول شده چراچرتوپرت میگین
دوست اولا ننوشته بچه ده ساله داره،دوما شاید قدیم این پروندهرو به سرانجام رسونده و وقتی شیرینی آوردن یاد اون دوران افتاده و بازگو کرده
احسنت به نازنین خانم …ماتحمل نمیکنیم سریع طلاق
خداوند به این وکیل خیر دنیا و آخرت بدهد ان شاء الله
شورشودراوردین شمامردم دیگه خیلی ضعیف هستیداراده وتصمیم گیری نداریدباهرکس نگردین اشنانشیدنگیدنخندین که توطعمه ودام طرف نیفتید
راستش درخواب هم چنین وکیلی نمیبینم .من که حتی یکی از دوستان نزدیکمان که قبلا برایش کار بزرگی کرده بود در مورد پرونده ای چشمانش رابست وپول هنگفتی درخواست کرد که مجبور به دادن ان شدم و…
درمورد دورود بر آدمهای پاک دامنوشریف
شما انتظار داشتی رایگان برات انجام بده؟مگه بقالی رفته بودی که مثلا پفک برداری بات حساب نکنه .میدونی وکالت کردن چقدر سخت ومشقت دار هست وچند سال دستشون بند یک پرونده ههست.کاش یه کم هم انصاف داشتین.نگاه کنید به چیزی که طرف براتون وکالتش را به عهده میگیره.مالی که براتون حفظش میکنه یا پس میگیره ویا جانی که براتون ازش دفاع میکنه که به باد ندید.ایا میدونید وکالت جزو پر استرس ترین کارهای دنیاست.اخرش هم که وکیل کارش را میکنه میگید کار خدا بود فقط نمیگید آیت بنده خدا سبب شده ها.
یە بار دیگە سرنوشت نازنین رو بخون، اشتباە متوجە شدی . چرا بیخود برای خودت داستان درست میکنی؟
چقدر خوبه هر کسی مواظب و مراقب خودش و خانوادش باشه.
خدا حفظ تان کنه . انشاا… هزاران برابر عوضش را ببینی.
بسیار داستان جالب واموزنده
باسلاام خواهرعزیز اینجورادمها زیادهستند،نگران نباش به خدا توکل داشت باش اگرادم خوبی بود پاشو تولجن نمی گذاشت من هم دوخترم هم چین شوهری داشت طلااقش دادم ولی چشت روزبد نبینه هربلاایی که بگی سرش اوردم خدا حفط شما
مردی که ذاتش بد باشه درست شدنی نیست واقعا باید جدا شد
همهی اینا الکی
دلم سوخت
از اینکه دست مردم را می گیرید ممنون و سپاسگزارم وبرایتان بهترینها را آرزومندم
اگردرگروا وکلای ماهمچنین افرادی باشن بایدبهشون درودفرستادگرچندتعدادشان خیلی اندک هستند.وی هستن
افرین به این خانم عاغل که پشت شوهرش ایستاد تا زندگیش از هم نپاشه
سلام وخسته نباشید خداراشکر
کاش تلخی زندگی خیلی ها با پایان شیرین این زندگی شیرین بشه انشالله
من اصلا نفهمیدم چ شد آخر
لعنت به آدمهای خیانتکار باید ….انسان نتیجه اعمال خودشو هم در دنیا وهم درآخرت ببینه پس قبل از انجام هرکاری باید به عاقبت فکر کنیم .سرنوشت خودمون و خانواده چی میشه آدم چراکندکاری که بازآید پشیمانی همه ما اشتباهاتی داریم و باید اصلاح شه تا مثل این آقا به دربسته نرسیم …
سلام خدمت شما دست مریزاد احسنت،👏👏👏
دود به شرف چنین وکلایی.باید دستش رو بوسید.
عین همین مشکل برای ما
درود بر انسانیت همچین وکلایی ک فقط دنبال پول نیستندو حفظ زندگی افراد برایشان در درجه ی اول اهمیت قرار دارد.خدا حفظتان کند
ی تعداد میان قضاوت این اتفاق رو میکنن ی سری میگن داستان
اگر داستانم باشه مهم عبرت مهم درس گرفتن و زود قضاوت کردن رو نشون میده هرچند همسرشون اشتباه کرده و لذتای زودگذر رو انتخاب کرده باعث شده سواستفاده بشه هیچ زنی هیچ مردی ،زن ومردی که زیر ی سقف هستید نمیشه قدر زن و شوهراتونو بدونید بعداز ازدواج باید چشمهارو بست و فقط همسر خود را دید هم پادشاه هم ملکه زندگی خودتون تو خونتون هست اگر نبود جدا شدین خدانکرده بعداز جدایی رابطه جدید شروع کنید موفق باشید
⁹سلام درود بر شما خدا خیرتان بده حلال زاده هستید
باسلام وعرض ادب،ما درکشورعزیزمون ازاینجورمورداکم نداریم،زن ریشه دار،بته دار وپاکدامن بهاین میگن ای شیرمادرحلالت
سلام ای کاش تمام انسانها به حق و حقوق خود در دادگاه آگاه باشند وبه احکام قانون احترام بزارن حتی اگر ضرر جانی و مالی باشد دیگر هیچ وقت بی عدالتی پیش از برادر یوسف بهروز خداوند تمام دادگاه دنیا سربلند بگرداند.
سلام ای کاش تمام انسانها به حق و حقوق خود در دادگاه آگاه باشند وبه احکام قانون احترام بزارن حتی اگر ضرر جانی و مالی باشد دیگر هیچ وقت بی عدالتی پیش از برادر یوسف بهروز خداوند تمام دادگاه دنیا سربلند بگرداند.
درودبراین وکیل دوراندیش وخیراندیش خداوندحفظ کندشمارا
مثل ومانندشماداریم ولی کم داریم
اجرکم عندالله
باسلام وخسته نباشید من بیست سال با یه ادم هرزه جنایت کارزندگی کردم بعداز بیست سال مجبور به طلاق شدم وبچه هامم آواره شدن هیچ چیز بدتر از خیانت نیست هرچند همسربنده به محارم هم رحم نمیکرد
خدا ازهمه چیز میکذره ولی از خیانت اصللا و ابدااا نمیکذره ولباسی از اتش به تن ادم میپ
وشاند.
خدا.جایی.حق.نشسته
دمت گرم درود به شرفت مرد
۹۰درصد آدمایی که کامنت میدن واقعن خیلی ساده و زود باورن…آخه این دیگه چ داستان چرتی بود که نه سر داشت نه ته
یجورایی تکراری و بی معنی
اگه چیزی ندارین انتشار بدین،نزارین،با این داستانهای چرت خودتونو مسخره نکنین…من متاسفم شماها چرا
با سلام درود بر شما وبر شرف شما که در پرونده فقط موکل خودتان را در نظر نمی گیرد و اثرات سوء آن را می بینید.خدا نگهدار شما
آفرین به این وکیل کم نظیر… عاقبتت بخیر
آفرین به این وکیل کم نظیر… عاقبتت بخیر وخدا پشت و پناهتون
دمت گرم خدا حفظت کنه مرحبا بر شرفت
قصه شبهای لس آنجلس منم همین بوده
اینجور کارها ثوابش کنتر از شهادت در راه خدا نیست
خدا بهتون اجر بده انشالله