شب خواستگاری صیغه ام کرد/عفتم را از دست دادم…

7 دیدگاه
 

کاش همه ماجراهایی را که برایم رخ می داد بی پرده برای پدر و مادرم بازگو می کردم و آن ها را درجریان اتفاقاتی قرار می دادم که می دانستم به سرنوشت و آینده ام بستگی دارد، اما متاسفانه با خیال «عشق و صمیمیت» فریب خوردم و به گونه ای زندگی ام را به نابودی کشاندم که اکنون…

دختر 19 ساله ای که برای رهایی از گرداب هولناک تلخکامی های زندگی وارد مرکز انتظامی شده بود با بیان این که داستان اشک آلود من،قصه ای عبرت آموز برای دختران جوان و خانواده هاست به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت:هنوز چند ماه بیشتر از جشن تولد18 سالگی ام نمی گذشت که یکی از آشنایان دور پدرم مرا برای پسرش خواستگاری کرد.

اگرچه من در خانواده ای پر از عشق و محبت بزرگ شده بودم و از نظر مالی نیز در میان اقشار متوسط جامعه قرار داشتیم، اما هیچ علاقه ای به تحصیل نداشتم و می خواستم زودتر ازدواج کنم و به خانه بخت بروم. به همین دلیل از خواستگاری «پولاد» استقبال کردم و منتظر خانواده آن ها ماندم تا این که بالاخره شب آشنایی فرا رسید و من و پولاد پای صحبت یکدیگر نشستیم تا باهم آشنا شویم. ولی او در شب خواستگاری پیشنهاد کرد که مدتی را با جاری شدن صیغه محرمیت با هم باشیم تا بتوانیم به اخلاق و رفتار یکدیگر شناخت پیدا کنیم و بعد از آن بساط عقد و عروسی را راه بیندازیم!

شاید جالب باشد :        حکم شرعی جدا خوابیدن زن و شوهر چیست ؟خیلی ها نمی دانند که …

 

پدرم نیز که به پدر «پولاد» اعتماد کامل داشت و او را دوست قدیمی خود می نامید این پیشنهاد را پذیرفت و من و پولاد با جاری شدن صیغه محرمیت دوران شیرین نامزدی را آغاز کردیم. او 4 سال از من بزرگ تر بود و سعی می کرد با جملات عاشقانه و زیبا قلب مرا تسخیر کند. هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که من هم به او دل باختم و چنان وابسته اش شدم که حتی لحظاتی را هم نمی توانستم از او دور باشم .پدر و مادرم نیز مرا آزاد گذاشته بودند تا با «پولاد» به هر کجا که دوست داریم ،برویم. روزهای خوشی را می گذراندم و به چیزی جز «پولاد» نمی اندیشیدم تا این که یک شب مقداری مشروبات الکلی را روی میز عسلی منزلشان گذاشت و ازمن هم خواست تا در کنارش مانند فرهنگ غربی الکل بنوشم ابتدا مخالفت کردم ولی با دیدن چهره ناراحت «پولاد» پیمانه شراب را برداشتم و البته خودم نیز به خاطر کنجکاوی های دوران جوانی متاسفانه دوست داشتم آن را تجربه کنم با وجود این که آن شب حال طبیعی خودم را از دست دادم، ولی این موضوع بارها تکرار شد و او مرا به دامن اعتیاد هم انداخت.«پولاد» در شب های دیگری که تنها بودیم از حال خوشی تعریف کرد که بعد از مصرف حشیش و گل به انسان دست می دهد و این گونه مرا فریب داد. او حتی وقتی مقاومت مرا برای مصرف این ماده خطرناک دید با چرب زبانی مدعی شد که ما باید احساس صمیمیت بیشتری داشته باشیم و مانند یک رفیق در کنار هم از زندگی لذت ببریم!

خلاصه او مرا به سوی مرداب فلاکت و بدبختی هدایت می کرد و من هم به خاطر عشق و علاقه ای که به او داشتم حرف هایش را می پذیرفتم و به خواسته هایش عمل می کردم تا این که یک شب و در حالی که معتاد به مصرف گل و حشیش شده بودم به یکی از مراکز تفریحی اطراف مشهد رفتیم . حالا حدود 5 ماه از دوران آشنایی ما می گذشت و من برای جشن ازدواج و عروسی روز شماری می کردم و همچنان به «پولاد» عشق می ورزیدم. دیگر استفاده از مشروبات الکلی و مواد مخدر برای ما به یک عادت طبیعی تبدیل شده بود به همین خاطر هم آن شب نامزدم سوئیتی را اجاره کرد و به بهانه این که دیر وقت شده است مرا تشویق کرد تا شب را در همان مرکز تفریحی بگذرانیم و صبح به مشهد بازگردیم. ساعتی بعد او شیشه شراب را بازکرد و با جملاتی فریبنده که به زودی قرار است آرزوهایمان را جشن بگیریم و به افتخار این ازدواج عاشقانه مرا ترغیب کرد تا بیشتر از همیشه از این ماده تباهی بنوشم به گونه ای که احساس سرگیجه کردم و …

آن شب اتفاقی رخ داد که سرنوشتم را به سیاهی کشید، ولی من این ماجرا را از خانواده ام پنهان کردم و از ترس سرزنش های آنان چیزی نگفتم، اما همواره به شدت نگران بودم و در خلوت خودم اشک می ریختم. چند روز بیشتر به روز قرارمان برای برگزاری جشن عقدکنان رسمی نمانده بود و من با شور و شوق خاصی مشغول فراهم کردن مقدمات جشن بودم که ناگهان «پولاد» زیر همه قول و قرارهایش زد! او مقابلم ایستاد و گفت: همه چیز بین ما تمام شده است؛ چراکه نمی توانم از عهده مخارج یک زن معتاد برآیم و با او زندگی کنم…

او با گفتن این جملات و در میان بهت و ناباوری مرا رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. حالا من که دختری معتاد و الکلی هستم در حالی تنها مانده ام که جرئت ندارم بلایی را که به سرم آمده است،برای خانواده ام بازگو کنم و…

با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد لطفی(رئیس کلانتری رسالت مشهد) رسیدگی قانونی و کارشناسی به این ماجرا در حالی آغاز شد که اقدامات مشاوره ای نیز در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری ادامه یافت.

اخبارحوادث
پربازدید
 

7 دیدگاه. Leave new

  • ناشناس
    29/02/2024 20:39

    سلام و خدا قوت
    از نظر اینجانب اشتباه بزرگ را پدر این دختر انجام داده که با اعتمادی که به پدر پولاد داشته با همان دید دخترش را دست پولاد داد
    اشتباه بعدی پدر دختر قبول کردن خواندن صیغه محرمیت با توجه به اینکه هیچ گونه اشنای و شناختی نسبت به پولاد نداشت بعضا در این شرایط دختر و پسر مرسوم که با جملات زیبا و قشنگ هم دیگر را صدا و با هم صحبت کنند ولی ایت دلیل نمی شود که اجازه داده شود که طرف مقابل هرکاری خواست بکند و بعد ….
    اشتباه مهمتر از پدر خود دختر انحام داده درسته که تجربه نداشته ولی این باعث نمی شود که تن به هرکاری بدهد بقول معروف هرالف جای و هر نقطه مکانی دارد

    پاسخ
    • ای کاش قبل ازدواج با یه مشاوره خوب مثل همکده در تهران با نیروی های متخصص و فوق تخصص صحبت میکردن،دختره خیلی خام و بدون تجربه بوده شناختی هم به مواد نداشته بدون اجازه هم هر جایی میرفته ،انگار نه انگار که …..

      پاسخ
  • بهمن
    29/02/2024 20:47

    چرا این داستان ها همیشه تو مشهد اتفاق میوفته

    پاسخ
  • ناشناس.
    29/02/2024 21:13

    همه یدخترها بدانند جسارتن افراد الکولی یعنی خاستگرهای شما.این افراد اولین کار کشاندن طرف مقابل شان به الکول است ازنظر اینها حتا بهترینهایشان به خود حتا به دوستانشان اعطراف میکنند که وقت ازدواجشان نبودهوامسال من هنوز ازدواج نکردن خیال میکنند دخترمردم دوسدختر یاخیابونین.باتجروبیه من اینها مردنیستن خود ارضا هستن یعنی بچه ننه باید اینهاروکشت اینها لیاقت باشمابودنروندارن من ۳۲ ساله فقط ۶ ماه از عمرم باقیمانده از پیشبینی دکتر امیدوارم مووفق باشین

    پاسخ
  • طبیعی هست عزیزم چون این خبرگزاری مشهد هست نمیاد خبرهای تهران را منتشر کنه و اینکه منظور شما از این سوال چیه خدا داند

    پاسخ
  • مریم
    29/02/2024 22:34

    چراهمیشه این اتفاقهاتومشهد میافته

    پاسخ
  • رضا هستم از ساوه
    01/03/2024 03:35

    سلام به نظر من باید این افرادی که با روح و روان و احساس و آبرو یک دختر یا یک زن بازی میکنن و عفت و شرف این بنده های خدا را از بین میبرن و از اعتماد اینا سواستفاده میکنن، اینجور آدما انسان نیستن، خود شیطانن، مفسد و فی الارض هستند، من اگه قاضی بودم حکم نقص گوش چشم زبان دست و پای اینا را در ملأ عام میدادم و حکم آخر اینکه این مفسدین را اخته کنن و مردانگی اینا را از بیخ ببرند تا عبرت سایرین شود.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

 آخرین اخبار

 برچسب‌های پربازدید